فهرست مطالب

مجله علوم دامی ایران
سال چهلم شماره 3 (پاییز 1388)

  • تاریخ انتشار: 1388/07/01
  • تعداد عناوین: 8
|
  • حسن شیرزادی، حسین مروج، محمود شیوا زاد صفحه 1
    در این تحقیق تاثیر تغذیه جیره های حاوی 60 درصد جو به همراه چهار نوع آنزیم تجارتی دارای فعالیت زایلاناز و بتاگلوکاناز بر عملکرد و برخی از خصوصیات دستگاه گوارش جوجه های گوشتی مورد بررسی قرار گرفت. جیره های حاوی آنزیم با جیره های حاوی جو و یا ذرت بدون آنزیم مقایسه شدند. در کل تعداد 234 جوجه گوشتی نر یک روزه (سویه راس308) به 6 تیمار، 3 تکرار و 13 جوجه به ازای هر واحد آزمایشی اختصاص داده شد. همه داده ها در قالب طرح بلوک کاملا تصادفی آنالیز شدند. همه آنزیم های اضافه شده به جیره بر پایه جو میانگین خوراک مصرفی روزانه پرنده ها در دوره رشد را بطور معنی داری (05/0P?) افزایش دادند، اما در کل دوره تنها آنزیم C تاثیر معنی داری (05/0P?) روی این صفت داشت. افزودن تمامی آنزیم ها به جیره بر پایه جو افزایش وزن روزانه و ضریب تبدیل غذایی جوجه ها را در دوره های آغازین، رشد و کل دوره به طور معنی داری (05/0P?) نسبت به تغذیه جیره جو بدون آنزیم بهبود بخشید، اما در دوره پایانی آنزیم تاثیر معنی داری (05/0P?) روی این صفات نداشت. همچنین از لحاظ صفات مذکور بین همه آنزیم ها در هیچیک از دوره های پرورش تفاوت معنی داری (05/0P?) مشاهده نشد. در 42 روزگی وزن نسبی پانکراس تنها به وسیله آنزیم ها A، C و D به طور معنی داری (05/0P?) کاهش یافت، اما وزن نسبی کبد و سنگدان بوسیله افزودن آنزیم به طور معنی داری (05/0P?) تحت تاثیر قرار نگرفت. با این وجود تقریبا همه آنزیم ها وزن و طول نسبی بخش های مختلف روده را به طور معنی داری (05/0P?) کاهش دادند. نتایج حاصل از این مطالعه نشان داد که افزودن هر چهار آنزیم مختلف با غلبه بر اثرات ضد تغذیه ای پلی ساکاریدهای غیر نشاسته ای بر عملکرد جوجه ها موثر می باشد.
    کلیدواژگان: جو، جوجه گوشتی، دستگاه گوارش، عملکرد، زایلاناز، بتاگلوکاناز
  • وحید رزبان، سعید اسماعیل خانیان، رسول واعظ ترشیزی صفحه 11
    گوسفند نژاد بلوچی پر جمعیت ترین نژاد گوسفند ایران بوده و گله اصلاحی آن در عباس آباد مشهد قرار دارد. این تحقیق به بررسی میزان پلی مورفیسم 17 جایگاه میکروساتلایت در این جمعیت می پردازد. در این مطالعه تنوع ژنتیکی داخل این جمعیت و تعادل هاردی-واینبرگ برای این جایگاه ها بررسی گردید. هر جایگاه با 145 نمونه DNA، مورد آزمایش قرار گرفت. واکنش PCR برای تمامی جایگاه ها بعد از بهینه سازی انجام شد و فرآورده های PCR روی ژل های پلی آکریل آمید الکتروفورز شده و با رنگ آمیزی نقره باندها آشکار گردید. نتایج نشان داد که به جز دو جایگاه BMS4000، OarAE54 در سایر جایگاه ها تکثیر صورت گرفته و دارای چندشکلی بالایی بودند. بیشترین PIC را جایگاه MCM120 (9232/0) و کمترین مقدار را TGLA387 (6839/0) داشتند. بالاترین و پایین ترین تعداد الل واقعی به ترتیب در جایگاه های MCM120 (21 الل) و MCM494، MCM541L (9 الل) مشاهده شد و بیشترین و کمترین تعداد مؤثر الل به ترتیب متعلق به جایگاه های CSRD144 (9664/14) و TGLA387 (6255/3) بود. میانگین هتروزایگوسیتی بر اساس کل جایگاه ها در این جمعیت 8746/0 محاسبه گردید. تمامی جایگاه ها بر اساس آزمون های X2 و G2 از لحاظ تعادل هاردی-واینبرگ در حالت عدم تعادل قرار داشتند و تنها MCM120 با تست G2 در تعادل بود. این مطالعه نشان داد که جمعیت گوسفند بلوچی بر اساس جایگاه های مورد مطالعه دارای تنوع ژنتیکی بالایی می باشد.
    کلیدواژگان: میکروساتلایت، هتروزایگوسیتی، پلی مورفیسم، گوسفند بلوچی، نشانگر ژنتیکی
  • مجتبی زاغری، هادی سیاح زاده، علیرضا جعفری اروری، سمیه نظافتی، احمد حسن آبادی، محمدحسین شهیر، روح الله گایکانی صفحه 19
    این آزمایش به منظور بررسی اثر جایگزینی سطوح مختلف کنجاله سویا با کنجاله کلزا با اعمال تیمار حرارتی خشک، اتوکلاو و بدون حرارت انجام شد. در این آزمایش از تعداد 240 قطعه مرغ تخم گذار سویه لوهمن (LSL) که در سن 54 هفتگی بر اساس درصد تولید و وزن بدن تقریبا یکسان انتخاب شده بودند به صورت آزمایش فاکتوریل در قالب طرح کاملا تصادفی با 4 تکرار استفاده شد. فاکتورها عبارت بودند از 3 سطح جایگزینی کنجاله کلزا (33، 66 و 100 درصد) به جای کنجاله سویا (بر اساس درصد پروتئین خام) و سه تیمار حرارتی کنجاله کلزا 1- بدون حرارت 2- حرارت خشک (80 درجه سانتی گراد/30 دقیقه) 3- اتوکلاو (120 درجه سانتی گراد/30 دقیقه). آزمایش در سه دوره 28 روزه انجام شد. مصرف خوراک، درصد تولید تخم مرغ، وزن تخم مرغ، گرم تخم مرغ تولیدی به ازای هر مرغ در روز، واحد هاو، رنگ زرده، وزن مخصوص تخم مرغ، درصد پوسته، ضخامت پوسته، درصد وزن کبد و پانکراس، تغییرات وزن بدن، ضریب تبدیل خوراک، فراسنجه های خونی (غلظت هورمون هایT3 وT4 و آنزیم آلکالین فسفاتاز) برای ارزیابی امکان جایگزینی کنجاله سویا با کنجاله کلزا با و بدون اعمال تیمار حرارتی اندازه گیری شد. نتایج این آزمایش نشان داد که مصرف خوراک، گرم تخم مرغ تولیدی به ازای هر مرغ در روز، وزن تخم مرغ، ضریب تبدیل خوراک، واحد هاو، وزن مخصوص تخم مرغ و ضخامت پوسته تحت تاثیر سطوح مختلف کنجاله کلزا، حرارت و اثر متقابل آنها قرار نگرفتند. درصد تولید، درصد وزن پانکراس و رنگ زرده تحت تاثیر سطوح مختلف کنجاله کلزا قرار گرفتند (05/0P<). با جایگزینی کنجاله کلزا در سطوح 33، 66 و 100 درصد به جای کنجاله سویا درصد تولید تخم مرغ در کل دوره به ترتیب 43/90، 66/89 و 01/88 درصد بود. درصد وزن کبد تحت تاثیر تیمار حرارتی قرار گرفت (05/0P<). درصد پوسته تخم مرغ تحت تاثیر اثر متقابل حرارت × کنجاله قرار گرفت (01/0P<). تغییرات هورمون های تیروئیدی و آنزیم آلکالین فسفاتاز خون تحت تاثیر سطوح کلزا در خوراک، تیمار حرارتی و اثر متقابل این دو عامل معنی دار نبود.
    کلیدواژگان: تیمار حرارتی، کنجاله کلزا، مرغ تخم گذار، عملکرد
  • جواد رضایی، یوسف روزبهان، حسن فضائلی صفحه 31
    هدف از تحقیق حاضر، ارزیابی کیفیت پروتئین علوفه تازه و سیلو شده تاج خروس (amaranth) بر اساس سیستم کربوهیدرات و پروتئین خالص کرنل (CNCPS) و ضرایب گوارش پذیری آزمایشگاهی (برون تنی) با روش تیلی و تری بود. میزان پروتئین خام و پروتئین حقیقی در علوفه تازه به ترتیب 116 و 70 گرم در کیلوگرم ماده خشک و مقادیر پروتئین محلول و بخش های پروتئینی A، B1، B2، B3 و C نیز به ترتیب برابر 411، 395، 16، 349، 158 و 82 گرم در کیلوگرم پروتئین خام محاسبه گردید. گوارش پذیری ماده خشک و آلی و ماده آلی قابل هضم در ماده خشک در علوفه تازه، به ترتیب برابر 712، 677 و 586 گرم در کیلوگرم و میزان انرژی قابل سوخت و ساز 2/9 مگاژول در کیلوگرم ماده خشک بود. پس از سیلو کردن غلظت پروتئین خام، پروتئین محلول و بخش های A و B1 افزایش و مقادیر پروتئین حقیقی و بخش های B2، B3 و C کاهش یافت (05/0>P). ضریب گوارش پذیری ماده خشک نیز به طور معنی داری در علوفه سیلو شده پائین تر از علوفه تازه بود (05/0>P). از سوی دیگر، افزودن ملاس به علوفه سیلو شده موجب کاهش غلظت پروتئین خام، پروتئین حقیقی و بخش های B2، B3 و C، و افزایش بخش های پروتئینی A وB1 و ضرایب گوارش پذیری گردید (05/0>P). با توجه به محتوای پروتئین خام متوسط و گوارش پذیری مناسب، گیاه تاج خروس قابلیت استفاده به عنوان علوفه برای تغذیه دام را داراست. سیلو کردن موجب کاهش گوارش پذیری و کیفیت پروتئین شد. به هر حال، افزودن ملاس چغندر قند کیفیت تخمیر علوفه سیلو شده را بهبود بخشید.
    کلیدواژگان: CNCPS، سیلو کردن، گوارش پذیری، علوفه تاج خروس، پروتئین
  • علی نیکخواه، مهدی کاظمی بن چناری، حمید امانلو، حسن مهربانی یگانه صفحه 39
    هدف از این مطالعه مقایسه عملکرد گاوهای شیرده تغذیه شده با جیره های فرموله شده با نرم افزارهای شورای تحقیقات ملی (سال 2001) و کرنل پنسیلوانیا ماینر بود. شانزده راس گاو هلشتاین شیرده (8 راس زایش دوم و 8 راس زایش سوم) با روزهای شیردهی 31±55، وزن زنده بدن 53±641 کیلوگرم، تولید شیر5/2 ± 2/31 کیلو گرم در روز، در قالب طرح بلوک های کاملا تصادفی با دو جیره که هر جیره شامل 4 گاوزایش دوم و 4 گاو زایش سوم بودند، در جایگاه های مشابه انفرادی قرار گرفتند. گاوها با هر یک از جیره های فرموله شده با NRC سال 2001 (الف) و CPM (ب)، که به صورت کاملا مخلوط شده تهیه گردیده بودند، به مدت 90 روز تغذیه شدند. قبل از شروع آزمایش، دو هفته جهت سازش برای جایگاه ها و تغییر خوراک در نظر گرفته شد. نتایج این پژوهش نشان داد، میانگین مقدار شیر تولیدی گاوهای تغذیه شده با جیره های فرموله شده با نرم افزار های 2001NRC و CPM به ترتیب 11/31 و 9/31 کیلوگرم در روز بود(05/0P>). نرم افزار های NRC سال 2001 و CPM به ترتیب ماده خشک مصرفی را 63/0 و 43/2 کیلوگرم در روز کمتر از مقدار مصرف واقعی پیش بینی کردند. نرم افزار NRC سال 2001 با صحت بیشتری ماده خشک مصرفی را پیش بینی کرد. مقدار پروتئین مصرفی روزانه در بین جیره های الف و ب به ترتیب 3618 و 3438 گرم در روز بود (05/0P<). از نظر اقتصادی، قیمت تمام شده هر کیلوگرم جیره متوازن شده به ازای هر کیلوگرم شیر تولیدی توسط نرم افزار CPM (1250 ریال)، به طور معنی داری کمتر ازNRC سال 2001 (1430ریال) بود(01/0P<). در جیره فرموله شده توسط نرم افزار CPM، مقدار پروتئین مصرفی جهت تامین نیاز گاو های شیرده کمتر بود، و با این وجود تاثیر منفی بر تولید و سایر صفات نداشت. بنابراین فرموله کردن جیره با نرم افزار CPM از نظر اقتصادی مقرون به صرفه تر بوده و کاربرد آن در گاوداری ها توصیه می شود.
    کلیدواژگان: شورای تحقیقات ملی سال 2001، فرموله کردن جیره گاوهای شیرده، کرنل پنسیلوانیا ماینر
  • حمیده مطهری، منصور رضایی، علیرضا صیداوی صفحه 49
    در این پژوهش اثر تغذیه ارقام مختلف برگ توت بر عملکرد کرم ابریشم در قالب طرح کاملا تصادفی با 12 تیمار («کاماساری»، «کایرو ایچی نویسه»، «کائی ریزونزومی گائی شی»، «تاچی بانا»، «ایچی نویسه»، «چکما اوها»، «یوگی شین اوگی»، «شین ایچی نویسه»، «واسه میدوری»، «روسو»، «کن موچی» و بومی) و 4 تکرار مورد بررسی قرار گرفت. لاروها طبق روش استاندارد پرورش داده شدند. در طول دوران تغذیه و خواب لاروها، صفات پیله و شفیره نظیر تعدادکل پیله های تولیدی، تعداد پیله های خوب، متوسط، ضعیف و دوبل، ماندگاری شفیره، و وزن انواع پیله های تولیدی ثبت شد. نتایج نشان داد که اثر ارقام مختلف برگ توت بر اکثر صفات مورد بررسی معنی دار بود (01/0 P<). تغذیه با رقم «شین ایچی نویسه» بالاترین وزن پیله حاصل از 10000 لارو، بالاترین میانگین وزنی یک پیله خوب، بیشترین وزن لاروی در سن چهارم و پنجم، بیشترین درصد ماندگاری شفیره در پیله های خوب و کوتاه ترین طول دوره لاروی را دارا بود (01/0 P<). از طرفی تغذیه با رقم توت بومی علیرغم ایجاد صفاتی نظیر بالاترین میانگین وزنی قشر پیله وبالاترین میانگین درصد قشر ابریشمی پیله، سبب بروز کمترین درصد ماندگاری شفیره در کل پیله ها و طولانی ترین دوره لاروی کرم بالغ گردید (01/0 P<). تغذیه با ارقام «تاچی بانا» و «یوگی شین اوگی» هم سبب بروز کمترین وزن پیله حاصل از 10000 لارو، کمترین میانگین وزنی قشر یک پیله خوب، کمترین وزن لاروی و طولانی ترین دوره لاروی شد (01/0 P<). ضمن آنکه تغذیه با رقم «روسو» نیز سبب بروز کمترین درصد ماندگاری در پیله های خوب، کمترین تعداد پیله های تولیدی و کمترین میزان وزنی پیله های خوب گردید. با توجه به نتایج مذکور، رقم «شین ایچی نویسه» به عنوان رقم برتر، و ارقام «تاچی بانا»، «یوگی شین اوگی» و «روسو» به عنوان ارقام نامطلوب در شرایط آب و هوایی استان مازندران معرفی گردیدند.
    کلیدواژگان: عملکرد، ارقام توت، کرم ابریشم، تغذیه
  • مهدی دهقان بنادکی، حشمت الله بهرامی یکدانگی صفحه 59
    در این پژوهش از 56 راس گاو هلشتاین با میانگین روزهای شیردهی 71 روز و میانگین تولید شیر 35 کیلوگرم در روز در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با اندازه گیری های تکرار شده استفاده شد. گاوها به طور تصادفی به دو جیره آزمایشی و بر اساس شکم زایش به دو بلوک (زایش اول و زایش دو به بالا) اختصاص داده شدند. جیره آزمایشی اول شامل جیره پایه (حدود60% کنسانتره و 40% علوفه) به همراه 50 گرم میتونین محافظت شده در روز (با خلوص 55 درصد) به صورت مخلوط با خوراک و جیره آزمایشی دوم شامل جیره پایه بدون ماده افزودنی (گروه شاهد) بود. طول دوره آزمایش40 روز بوده که 10 روز اول آن جهت عادت دهی گاوها اختصاص داده شد. نتایج به دست آمده نشان داد که گاوهای تغذیه شده با متیونین محافظت شده از نظر تولید شیر و خوراک مصرفی تفاوت معنی داری با گروه شاهد نداشتند. بین ترکیبات شیر از قبیل چربی، پروتئین، لاکتوز، مواد جامد بدون چربی، کل مواد جامد بین تیمارها اختلاف معنی داری وجود نداشت (P>0.05). تغذیه متیوپلاس در آزمایش حاضر موجب کاهش معنی دار سطح اسیدهای چرب غیر استریفه خون (NEFA) و همچنین افزایش معنی دار سطح گلوکز خون گاوها در مقایسه با گروه شاهد شد (P<0.05). گاوهای اختصاص یافته به دو جیره آزمایشی تفاوتی از نظر تغییر امتیاز بدنی (BCS) طی دوره آزمایشی نداشتند. بنابراین با توجه به پژوهش حاضر می توان چنین نتیجه گرفت که تغذیه متیونین محافظت شده در اوایل دوره شیردهی با افزایش سطح گلوکز خون و کاهش اسیدهای چرب غیراستریفیه گاوها موجب کاهش احتمال ابتلاء به ناهنجاری های متابولیکی مانند کتوز و کبد چرب از طریق بهبود عملکرد کبد در متابولیسم چربی و گلوکونئوژنز می شود.
    کلیدواژگان: تولید شیر، اسیدهای چرب غیر استریفیه، گاو هلشتاین، متیونین محافظت شده، گلوکز
  • محمد دادپسند، جمشید ایزدی فرد صفحه 65
    این آزمایش طی چهار سال متوالی با استفاده از 172 بره نر نژادهای قزل و مهربان در دو دوره پروار 60 و 80 روزه انجام شد. پرواربندی در دو نوبت انجام گرفت. گروه اول بره ها بلافاصله پس از شیرگیری (بهاره) و گروه دوم حدود چهار ماه پس از شیرگیری و تغذیه با پس چر (پاییزه) پروار شدند. متوسط سن شیرگیری بره ها 7/3±3/74 روز بود. پرواربندی در باکس های انفرادی انجام شد. خوراک مصرفی دو بار در روز و به صورت پلت شده داده می شد. صفات مورد بررسی شامل وزن تولد، وزن شیرگیری، افزایش وزن روزانه پیش از شیرگیری و زمان پروار، مصرف خوراک و ضریب تبدیل غذایی بود. میانگین وزن تولد بره های مهربان و قزل به ترتیب 30/4 و 81/4 کیلوگرم و میانگین وزن شیرگیری آنها به ترتیب 17/24 و 04/27 کیلوگرم بود. میانگین حداقل مربعات افزایش وزن روزانه پیش از شیرگیری در نژادهای قزل و مهربان به ترتیب 5/299 و 9/267 گرم در روز بود. میانگین افزایش وزن روزانه بره های قزل در پروار بهاره و پاییزه به ترتیب 7/19±3/260 و 8/19±8/218 و در مهربان به ترتیب3/19± 3/233 و 1/19±6/195 گرم در روز بود. میانگین ضریب تبدیل غذایی بره های قزل در سیستم بهاره و پاییزه به ترتیب 59/0±94/6 و 59/0±96/7 و در مهربان 55/0± 48/7 و 58/0±77/8 بود. میانگین حداقل مربعات مصرف خوراک روزانه، افزایش وزن روزانه در پروار 60 روزه به ترتیب 03/0±84/1 کیلوگرم و9/7± 7/249 گرم و در سیستم 80 روزه به ترتیب،02/0± 59/1 کیلوگرم و7/5± 3/204 گرم بود. میانگین ضریب تبدیل در پروار 60 روزه 24/0±43/7 و در 80 روزه 17/0± 15/8 بود. اثر متقابل طول دوره×نژاد، فصل× نژاد و فصل×مدت پروار بر عملکرد پروار بره ها معنی دار نبود. سن و وزن مادر تاثیر معنی داری بر صفات مورد بررسی نداشت.
    کلیدواژگان: قزل و مهربان، عملکرد پروار، فصل و طول دوره پروار
|
  • Page 1
    The effect of feeding barley-based diets (%60) supplemented with four commercial enzymes containing xylanase and? -glucanase activities were investigated on performance and gastrointestinal size of broiler chicks. The enzyme supplemented diets were compared with unsupplemented barley- or corn-based diets. A total of 234-day-old male broiler chicks (Ross 308) were allocated to 6 treatment groups, with 3 replicates per each treatment group, 13 birds per replicate pen, and the data analyzed in a randomized complete block design. All the enzymes in supplementation with the barley-based diet significantly (P<0.05) increased Average Daily Feed Intake (ADFI) of birds in the grower period, while in the entire period, only enzyme C was significantly (P<0.05) effective on ADFI. Addition of all enzymes to the barley-based diet significantly (P<0.05) improved Body Weight Gain (BWG) and Feed Conversion Ratio (FCR) of broilers in comparison with feeding unsupplemented barley diet in starter, grower as well as in the total period. In contrast, no significant effect was observed in finisher period by enzyme supplementation (P>0.05). As well, in case of the mentioned parameters, no significant differences were observed among any of the enzymes in any period. At 42 days of age, relative weight of pancreas significantly (P<0.05) decreased only by enzymes A, C, and D, but the relative weight of liver and gizzard was not significantly (P>0.05) affected by enzyme supplementation. However, almost all the enzymes employed in the experiments significantly (P<0.05) decreased the relative weight and length of different parts of intestine. The results of the current study show that, addition of all four different enzymes are effective in overcome anti-nutritiving the effect of NSP on broiler performance
  • Page 19
    The present study was carried out to investigate the replacement of soybean meal by different levels of canola meal (either with or without canola meal undergoing heat processing). Two hundred forty commercial layer hens (LSL strain) at 54th week of age, selected based on the same egg production percentage and body weight. The experimental design was a CRD, in a factorial arrangement of 4 replicates. The factors included were 3 levels of canola meal replacements (33, 66 and 100%) and 3 types of canola meal namely: 1. without processing; 2. dry heat processing (80°C for 30min); 3. autoclaving (120°C with 15lb pressure per inch for 30min). A control diet based on corn and soybean meal was included. The experiment was carried out for three 58 days periods. Feed intake, egg production percentage, egg weight, egg mass, feed conversion ratio, Haugh Unit, yolk color, egg specific gravity, shell percentage, shell thickness, pancreas and liver relative weight, body weight gain, T3 and T4 hormones as well as alkaline phosphatas concentration of plasma were recorded. The results indicated that feed intake, egg weight, egg mass, FCR, Haugh Unit, egg specific gravidity, shell thickness, T3 and T4 hormones and alkaline phosphatase concentration, werent affected by either canola meal and heat processing or the interaction between canola meal and heat processing. Egg production percentage, pancreas relative weight and yolk color were affected by different levels of canola meal (P<0.05). Liver relative weight was affected by heat processing of canola meal (P<0.05). Eggshell percentage was affected by heat processing and as well as canola meal interaction (P<0.01).
  • Page 31
    Quality of protein fractions, according to Cornell Net Carbohydrate and Protein System (CNCPS), and digestibility coefficients, using Tilley and Terry procedure, of the fresh and ensiled amaranth (Amaranthus hypochondriacus) forage were assessed. The concentration of Crude Protein (CP) and True Protein (TP) in the fresh forage, were respectively 116 and 70 g/kg of DM. Soluble Protein (SP) and A, B1, B2, B3 and C fractions were 411, 395, 16, 349, 158, and 82 g/kg of CP, respectively. Dry Matter Digestibility (DMD), Organic Matter Digestibility (OMD) and Organic Matter Digestible in Dry Matter (OMDDM) of fresh amaranth were respectively 712, 677, and 586 g/kg, and as well Metabolisable Energy (ME) was 9.2 MJ/kg of DM. Ensiling process resulted in increase in CP, SP, and A as well as B1 fractions, while a decline observed in TP, B2, B3 and C fractions (P<0.05). Also, DMD of ensiled amaranth was significantly less than that for fresh forage. On the other hand, it was found that addition of molasses into the silage decreased CP, TP and as well B2, B3 and C fractions, while increasing A and B1 fractions as well as digestibility coefficients (P<0.05). It is finally concluded that based on the moderate CP value and good digestibility, amaranth benefits from the potential as a recommendable livestock forage. Ensiling process decreased digestibility and protein quality, however, addition of molasses to the silage improved the fermentation quality of the final ensiled product.
  • Page 39
    The precision and accuracy of National Research Council (NRC 2001) vs. Cornell Pennsylvania Miner (CPM) softwares were evaluated. Sixteen lactating dairy cows (8 in second lactation and 8 in third, with days in milk of 55 ± 31, body live weight = 641 ± 53 Kg, milk yield =31.2 ± 2.5 Kg/day), were assigned to individual pens in a randomized complete block design, with two blocks of two ration treatments (each treatment including 4 cows in second lactation and 4 in the third). The cows were fed rations formulated by NRC 2001 (A) and CPM (B), as totaly mixed rations (TMR) for 90 days. The adaptation consisted of a period of two weeks from the beginning of the experiment. The average milk yields of cows fed with diet A vs. B were 31.11 and 31.9, respectively with no significant difference observed between the two groups for the mentioned trait (p>0.05). There was no significant difference observed for dry matter intake (DMI) in the two ration treatments (p>0.05), the average dry matter intake of diets A vs. B being 22.9 and 22.33 Kg/day, respectively. Both NRC 2001 and CPM underpredicted DMI (-0.63 and -2.43 Kg/day respectively) while the National Research Council model predicting DMI somehow more accurately (in lactating dairy cows) than CPM. Average daily crude protein intakes for diets A vs. B were 3618 and 3438 g/d, respectively (P<0.05). An economical comparison of formulated rations by NRC 2001 vs. CPM (for the costs of feed per unit milk yield) showed a significant difference (1430 vs. 1250 Rails for NRC2001 and CPM, respectively) (p<0.01). CPM predicted a lower protein requirement than NRC 2001 with no negative effect being observed on milk yield or on any other traits. According to the results of the present study, the use of CPM is recommendable in formulating rations for the lactating dairy cows
  • Page 49
    An experiment was conducted to study the effect on performance of silkworm Bombyx mori L., when fed by leaves of different mulberry varieties a CRD design with 12 tratments (including Kamasari, Kaeiryo Ichinose, Kaeerizhotezomigaeeshi, Tachibana, Ichinose, Chekemaoha, Yukishinogi, Shin Ichinose, Wasemidori, Roso, Kenmochi, as well as some local varieties in 4 replications. The larvae were reared under standard rearing protocols. Larval feeding and mounting durations, cocoon and such pupae traits as produced cocoon number; good, middle, low and double cocoon number, pupae vitality, and weight of cocoon types were recorded. Results showed that the nutritional effect of feeding of leaves of different mulberry varieties were significant on most investigated traits (P<0.01). The results showed that feeding with leaves of Shin Ichinose variety resulted in the highest cocoon weight of 10000 larvae, the highest average weight of a best cocoon, the highest larval weight in the 4th and 5th instar, the highest vitality percentage of pupae in the best cocoons along with the lowest larval period (P<0.01). On the other hand, larvae feding with local varieties, despite obtaining the highest average cocoon shell weight and the highest average cocoon shell percentage, resulted in the lowest vitality percentage of pupae in total cocoons, along with the longest larval period of mature larvae (P<0.01). Feeding, using Tachibana and Yukishinogi variety leaves resulted in the lowest cocoon weight of 10000 larvae, the lowest average shell weight of a best cocoon, the lowest larval weight and the longest larval period (P<0.01). Also Roso variety ended up with the lowest vitality percentage in best cocoons, the lowest number of cocoons and the lowest weight of best cocoons. Thus, Shin Ichinose variety was introduced as the most suitable variety while Tachibana, Yokishinogi and Roso varieties introduced as the undesirable ones.
  • Page 59
    Fifty six Holstein lactating cows (71 days in milk; 35 Kg/day milk production) were employed in a complete block randomized design of repeated measurements. Cows were randomly allocated to two treatments based on their parity. Cows in group 1 were fed a balanced total mixed ration (600 g concentrate /kg DM and 400 g forages /kg DM) with 50 g Rumen Protected Methionine (RPM) per head per day (Methioplus 55%), while cows in group 2 were fed TMR without additive (control group). The experimental period was 40 days with 10 initial days for adaptation. RPM had no effect on milk production, milk composition and dry matter intake. Milk composition namely fat, protein, lactose, solid non fat and total solid percentage did not change by treatment (P>0.05). Cows treated with RPM bore a higher concentration of plasma glucose, and a lower plasma concentration of nonesterified fatty acids (NEFA; P<0.05). Cows in the two groups did not differ in body condition score changes during the experimental periods. It was concluded that RPM increased plasma glucose, decreased NEFA concentration, and can lead to a decrease in the incidence of ketosis and fatty liver in early lactation cows via improving liver function in fat metabolism and gluconeogenesis.